فصل ۲ پارت ۵ فرشته ها
(بچه ها اینو بگم بعد از ناهار لخت بودن
میدونم منطقی نیست که لخت باشن ولی اره)
*سولی*
۳ سال بعد
الان خانواده هامون کاملا باهم اشنا شدن
من و ته توی یه خونه زندگی میکنیم
و رئیس کافه هستیم
تو فکر بودم که ته گفت
○سولی...
☆چیه
○نمیخوای باهم فراتر از نامزد باشیم؟
بدون اینکه جوابم رو بدم لبام رو گذاشتم رو لباش و محکم خوردم
هر ثانیه نفس کم می اوردم ...
○یعنی اره....؟
☆بیشتر از اره
با بوسیدنمون نزدیک اتاق شدیم
ته خودش رو بد جوری میمالوند به بدنم جوری که س.ین.ه هام درد گرفته بود
ناله های ریزی میکردم
☆اهه. .. اه ... ته
سی.نه هام
○وای اینو نگو که د.یک.م داره برات میمیره😈
لباسم رو پاره کرد که ازش ترسیدم گفتم
☆قرص بخورم ○قرص چی؟ ☆زد حاملگی
○اشکال داره؟ ☆اخه ما هنوز ازدواج نکردیم ○خب میکنیم😈
اروم اروم منو میبوسید دستش داشت بدنم رو لمس میکرد و سوتینم رو در میاورد
پرتش کرد روی زمین
نوک یکیش رو بد جور داشت میخورد و اون یکی رو میمالید
هر چقدر بیشتر ناله میکردم بیشتر میمالید
☆اهه....یواش...
رفت پایین تر و لبش به ارومی به شکمم برخورد میکرد
شلوارم رو در اورد و تیشرت خودش هم در اورد و پایین تخت انداخت
لخت لخت بودیم یهو خجالت کشیدم و خندم گرفت
☆(خنده ی ریز)
○می خندی الان باید گریه کنی
روم خیمه زد و یهو واردم کرد خیلی بزرگ بود تا ته کرد توم و اروم پایین و بالا میبرد
همین جوری ناله می کردم
ازم در اورد و گذاشت تو دهنم
○همشو باید بخوری😈
مجبور نشدم دوس داشتم
ولی وسطاش به گوه خوردن می افتادم ته خیلی ناله های بدی میکرد و من خیلی خیلی تحریک میشدم
۵ مین بعد
پاهام رو بالا گرفت و پ.و.ص.ی.م رو میخورد
یهو دردم گرفت و ناله کردم که بیشترش کرد
☆اهه...ددی...بسه..
دوباره واردم کرد اندفعه ارضا شدیم ...
دو روز بعد
○امروز بریم خونه ی مامانت اینا؟
☆اره اتفاقا الان همه پیش همن
○اماده شو
توی اون روز تصمیم گرفتن باهم تا همیشه زندگی کنیم💓
بعد از ۵ روز تمام کار های عروسی رو کردیم
قرار بود هم عروسی باشه هم عقد
روز عروسی
*ته*
وقتی با سولی وارد سالن شدیم همه دست میزدن و خوشحال بودن بهترین حس زندگیم بود
دوستام رو دیدم که سر میز نشسته بودن
☆او راستی... دوستاتم دعوت کردم
(نامجون ، جین ،یونگی، جیهوپ)
○🙄😀
عاقد : خانم جئون سولی آیا حاضرید با آقای کیم تهیونگ تا آخر عمر زندگی کنید
(همین جوری به چی گفتم😁)
خواهر ته: عروس رفته آهنگ گوش بده😂
عاقد: برای بار دوم میگم خانم جئون سولی آیا حاضرید با آقای کیم تهیونگ تا آخر عمر زندگی کنید
داداش سولی: دوماد رفته بچه بیاره😂
(داداش عروس رو باید بگی دوماد چیه😂)
(اوا خاک بسرم این چه حرفیه🙄)
جا نداره😚
میدونم منطقی نیست که لخت باشن ولی اره)
*سولی*
۳ سال بعد
الان خانواده هامون کاملا باهم اشنا شدن
من و ته توی یه خونه زندگی میکنیم
و رئیس کافه هستیم
تو فکر بودم که ته گفت
○سولی...
☆چیه
○نمیخوای باهم فراتر از نامزد باشیم؟
بدون اینکه جوابم رو بدم لبام رو گذاشتم رو لباش و محکم خوردم
هر ثانیه نفس کم می اوردم ...
○یعنی اره....؟
☆بیشتر از اره
با بوسیدنمون نزدیک اتاق شدیم
ته خودش رو بد جوری میمالوند به بدنم جوری که س.ین.ه هام درد گرفته بود
ناله های ریزی میکردم
☆اهه. .. اه ... ته
سی.نه هام
○وای اینو نگو که د.یک.م داره برات میمیره😈
لباسم رو پاره کرد که ازش ترسیدم گفتم
☆قرص بخورم ○قرص چی؟ ☆زد حاملگی
○اشکال داره؟ ☆اخه ما هنوز ازدواج نکردیم ○خب میکنیم😈
اروم اروم منو میبوسید دستش داشت بدنم رو لمس میکرد و سوتینم رو در میاورد
پرتش کرد روی زمین
نوک یکیش رو بد جور داشت میخورد و اون یکی رو میمالید
هر چقدر بیشتر ناله میکردم بیشتر میمالید
☆اهه....یواش...
رفت پایین تر و لبش به ارومی به شکمم برخورد میکرد
شلوارم رو در اورد و تیشرت خودش هم در اورد و پایین تخت انداخت
لخت لخت بودیم یهو خجالت کشیدم و خندم گرفت
☆(خنده ی ریز)
○می خندی الان باید گریه کنی
روم خیمه زد و یهو واردم کرد خیلی بزرگ بود تا ته کرد توم و اروم پایین و بالا میبرد
همین جوری ناله می کردم
ازم در اورد و گذاشت تو دهنم
○همشو باید بخوری😈
مجبور نشدم دوس داشتم
ولی وسطاش به گوه خوردن می افتادم ته خیلی ناله های بدی میکرد و من خیلی خیلی تحریک میشدم
۵ مین بعد
پاهام رو بالا گرفت و پ.و.ص.ی.م رو میخورد
یهو دردم گرفت و ناله کردم که بیشترش کرد
☆اهه...ددی...بسه..
دوباره واردم کرد اندفعه ارضا شدیم ...
دو روز بعد
○امروز بریم خونه ی مامانت اینا؟
☆اره اتفاقا الان همه پیش همن
○اماده شو
توی اون روز تصمیم گرفتن باهم تا همیشه زندگی کنیم💓
بعد از ۵ روز تمام کار های عروسی رو کردیم
قرار بود هم عروسی باشه هم عقد
روز عروسی
*ته*
وقتی با سولی وارد سالن شدیم همه دست میزدن و خوشحال بودن بهترین حس زندگیم بود
دوستام رو دیدم که سر میز نشسته بودن
☆او راستی... دوستاتم دعوت کردم
(نامجون ، جین ،یونگی، جیهوپ)
○🙄😀
عاقد : خانم جئون سولی آیا حاضرید با آقای کیم تهیونگ تا آخر عمر زندگی کنید
(همین جوری به چی گفتم😁)
خواهر ته: عروس رفته آهنگ گوش بده😂
عاقد: برای بار دوم میگم خانم جئون سولی آیا حاضرید با آقای کیم تهیونگ تا آخر عمر زندگی کنید
داداش سولی: دوماد رفته بچه بیاره😂
(داداش عروس رو باید بگی دوماد چیه😂)
(اوا خاک بسرم این چه حرفیه🙄)
جا نداره😚
۱۲.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.